آمیتریسآمیتریس، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

ثبت لحظاتی سخت شیرین

مهاجرت

عزیز دلم سلام. خیلی روزها به مهاجرت فکر میکنم، به رفتن و تجربه کردن دنیایی که قطعا با دنیای آرزوهای من کلی فرق داره... جایی که توش پره از تنهایی و سختی ها. اما وقتی به تو فکر میکنم. به اینکه چقدر دوست دارم قشنگیهای بیشتری رو ببینی ، تو محیط سالم تر و راحت تری رشد کنی، تمام ترس هام تبدیل میشه به بیتابی... بیتابی رفتن و رسیدن.. هرگر فرموش نکن که تو دختر بی نظیر منی و من برای تمام لحظه های با تو بودن، حتی در سخت ترین شرایط خدا رو شکر میکنم که هستی. ...
22 آذر 1396

عکس

خونه خاله مژگان تو کارخونه وقتی برلی جمع اوری دیتا دارم عکس میگیرم و تو هم میخوای عکس ازت بگیرن کنار دوستت شینا تو مهد کودک...
21 آذر 1396

مامان توش محبت ریختم!

هفته پیش حالم بد بود... انقدر که از تخت بلند شدم و یکم صبحانه خوردم و اومدم دوباره جلو تلویزیون دراز کشیدم! اومدی پیشم گفتی: مامان خیلی دلت درد میکنه؟ گفتم : عاره مامان‌..‌. بیشتر سردرد داشتم ، اما از اونجاییکه میترسیدم دوباره بیایی و بهم بگی مامان بازی کن و‌... گفتم عاره. با تعجب دیدم رفتی و چیزی نگفتی، رفتی آشپزخونه، سر و صدات میاومد. تو دلم گفتم حتما داری بهم میریزی، حال نداشتم ، گفتم ولش کن بعدا مرتب میکنم. یهو دیدیم اومدی و لیوان خودت تو دستت! ( یه لیوان پلاستیکی بنفش که هنیشه دم دستت گذاشتیم تا هر وقت خواستی بتونی توش خودت آب بریزی و بخوری) گفتی: مامان جون بیا برات عرق نعنا اوردم. بخور خوب شی، مامان توش محبت ریختم! امیتریس ...
21 آذر 1396

تغییر، تغییر و تغییر

سلام عسلک روزهای سختی رو گذروندیم این مدت ماجرای خاله آذر و دردسرهایی که برامون ساخت!! اشک ها و عم های تلخی که در موردش خوردیم. حس بد نارو خوردنی که داشتیم! اما گذشت، هر چند سخت و ناراحت کننده بود اما یاد گرفتیم و بزرگ شدیم . بعد تصمیممون اسه مهاجرت و کارهایی که به واسطه اون باید انجام میدادیم و البته فعل اداره مهاجرت کانادا کلا واسه یه مدت مهاجر نمی گیره دیگه! و در آخر اینکه دوباره تصمیم گرفتم برگردم سر کار و برگشتم پارس التک ، و البته فعلا یه یگ هفته ای میشه که اومدم و یکم مضطربم. مهدت رو هم آوردیم پردیس که به ما نزدیک باشی و هر چند این مهد ، مهد واقعی نیست و در واقع فقط یه خانه بازیه از نظر من تو چیزی رو از دست نمیدی که ...
5 مهر 1396

آرزو میکنم مادر شوی

بخواب دخترکم بزرگ شو آرزو ميکنم عاشق شوي، عاشق مردي به شايستگي خودت تا با او دنيايي را به زيبايي روزهايي کودکيت بسازي. و آرزو ميکنم مادر شوي مادر دخترکي چون خود وااي دخترکم نمي داني چقدرررر شيرين است داشتن چون تويي! تمامي عشق است و خواستن با او بزرگ ميشوي و با غصه ها وقصه هايش پير! سوار چرخ وفلکش ميکني، او ميچرخد و ميخندد، تو مي ايستي و ميبيني و خسته مي شوي و لذتي مي بري مثال نزدني! تمام زندگيت ، ميشود او انگار او بزرگ که ميشود، حسي در تو بزرگ ميشود که مثالش را جايي کسي نميتوانسته به تو تقديم کند عاشقت ميکند نه از ان عشق هاي بيقرار کسالت اور تمامي خود خودت ميشود انگار او که ميايد يکباره تو مرور ميکني لذات دوباره را با او مرور...
17 خرداد 1396

سخنان زیبای تو

دیروز سر مهد رفتن با هم دعوامون شد ... بهت گفتم آمتری بیسواد -بیسوادم اما بیسواد خوب!!، همه من و دوست دارن -کی کفته همه تو رو دوست دارن - خودم میدونم همه من و دوست دارن چون من خیلی دختر خوبیم -مثلا چی شده که فکرمیکنی خوبی،چی میگن؟ - همه میگن چقدر خوشگلی - نمیگن چرا همش گریه میکنی - نه نمیگن همه میگن من خیلی دختر خوبیم - خوب مگه من میگم تو  دختر بدی هستی؟میگم بی سوادی بیسواد.. گریه گریه گریه   منم تو رو اوردم و گفتم اجازه نداری از اتاقت بیایی بیرون و تنبیه کردمت بعد یه تیکه شیشه مال لیوانی که خیلی وقت پیش شکسته بود رفت تو دستت گفتی: مامان دستم داره خون میاد با همون حالت اخمو( که مبا...
12 ارديبهشت 1396

عذاب وجدان

دختر شیرینم انقدر دوستت دارم که همیشه انگار آرزوم بودی... از لحظه ای که خدا تو رو به من داد ، به خودم قول دادم بهترین مادری باشم که می تونم... خیلی سعی کردم .. اما نتونستم اونطور که باید!! شاید باورت نشه اما شبهای زیادی رو به خاطر عذاب وجدانی که در قبال تو دارم به سختی میخوابم.... کاش زیاد سعی نمیکردم درست تربیتت کنم، زیاد مطالعه نمی کردم... آسون میکرفتم.. انوقت شاید هیچ نمی فهمیدم که چقدر اشتباهات بدی دارم و راحت بودم!! خودخواهی نه؟؟ اما باورت نمی شه دخترم.. به جون خودت بیشترین زمانی که از خودم بدم می اد و خودم ولایق هیچ چیز نمی دونم وقتی که برات مامان بدی میشم... اما باور کن همیشه دوستت دارم وو بی انتها ...
12 ارديبهشت 1396

َشیرین من

دختر ناز من ..  داری بزرگ میشی و من انقدر دارم بهت وابسته میشم که خیلی شبها خوابم نمیبره و آرزوم که از خواب بیدار بشی تا به بهانه ای تو رو بغل کنم . خیلی شیریت تر و دوست داشتنی تر و خواستنی تر شدی. و از همه خوشحال کننده ترش اینجاست که خیلی اخلاق هات بهتر داره میشه. سازگاریت، کنترل هیجان ، و... خیلی دوستت دارم  خیلی   
30 بهمن 1395