آمیتریسآمیتریس، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره

ثبت لحظاتی سخت شیرین

سخنان زیبای تو

1396/2/12 15:52
نویسنده : مسی
159 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز سر مهد رفتن با هم دعوامون شد ...

بهت گفتم آمتری بیسواد

-بیسوادم اما بیسواد خوب!!، همه من و دوست دارن

-کی کفته همه تو رو دوست دارن

- خودم میدونم همه من و دوست دارن چون من خیلی دختر خوبیم

-مثلا چی شده که فکرمیکنی خوبی،چی میگن؟

- همه میگن چقدر خوشگلی

- نمیگن چرا همش گریه میکنی

- نه نمیگن همه میگن من خیلی دختر خوبیم

- خوب مگه من میگم تو  دختر بدی هستی؟میگم بی سوادی بیسواد..

گریه

گریه

گریه

 

منم تو رو اوردم و گفتم اجازه نداری از اتاقت بیایی بیرون و تنبیه کردمت

بعد یه تیکه شیشه مال لیوانی که خیلی وقت پیش شکسته بود رفت تو دستت

گفتی: مامان دستم داره خون میاد

با همون حالت اخمو( که مبادا بهانه کنی و خودت و برام لوس کنی) گفتم.. چی شده؟ از کجا اومد ه این

گفتی :مامان این مال لیئان باب اسفنجیم

منکه کلا یادم رفته بود گفتم مامان جان باب اسفنجی چیه چی می گی!

-مامان یه لیوان باب اسفنجی داشتم که شکست مال اون!!

واای باورم نمیشد یادت بود !!

با قیافه حق به جانب گفتم: حالا چیزی نشده، من و ازیت کردی ، خدا هم اینکار و کرد که اینطوری بشی... بله دیگه بچه هایی که ماماناشون و ازیت میکنن اینطوری میشه خدا دیکه دوسشون نداره ..( نمیدونم چرا انقدر وقیح بودم....من همیشه عکس این حرفا رو میزدم!!)

- نه خیرم... خدا ما رو دوست داره... خدا همه بجه ها رو دوست داره.. حتی بچه هایی که مار بد  و میکنن دوست داره...

- خیلی ناراحت شدم و از طرفی خندم گرفت.." راست میگی دخترم، من اشتباه کردم"

بعد از ظهر که با هم آشتی کردیم.. اومدی بهم گفتی

-مامان میشه اینباردعوام نکنیاگر کاری و انجام ندادم بگی

-اونوقت تو حرفم و گوش میدی

-عاره

-اگر نه چی؟

- خواستم کار بد کنم بگو " دخترم به حرفم گوش بده تا عصبانی نشم"( یا یه همچین چیزی)..

جالب تر شب موقع خواب بود ...

بهت گفتم آمیتریس جان شما خیلی خیلی خیلی خیلی دختر خوبی هستی..

-مامان هی اینطوری نگو من خودم میدونم دختر خیلی خوبیم!!

 

تو واقعا برای من بینظیری.. بهت افتخار میکنم ... بهم کمک کن برات مامان خوبی باشم

دوست دارم

دوست دارم

دوست دارم

 

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)