خاطرات گذشته
درست پارسال همین روزا بود که رفتم دکتر واسه چکاب 7 ماهگی.تازه از الموت اومده بودیم و کلی بهمون خوش گذشته بود. امسال که رفته بودیم الموت کلی واسم جالب بود که آخه من چه جوری تو این جاده 7 ماه حامله اومدم!! دکتر معینی عزیز تا سونو کرد، گفت بچه ات خیلی ریزه و در ضمن آب دور جنین هم از مقدار لازم کمتر!!! گفت اگر همینطور پیش بره باید بچه رو زود به دنیا بیاریم و بزاریم تو دستگاه!! بهم گفت برو پیش یه دکتر دیگه که سونوگرافی کنه، اگه مشکل مالی نداری برو پیش دکتر فریور که مثل اینکه استادش بود. خدا میدونه چقدر ترسیده بودم، بدو بدو با چشمهای گریون و تنهایی رفتم تا دکتر فریور سونو کنه، انقدر قاطی بودم که آدرسا رو نمی فهمیدم، زنگ زدم شرکت و ب...
نویسنده :
مسی
15:46