روزای آخر اسفند
دختر قشنگم سلام این که منوزها سرکا خورده و بی حوصله هستی، سرما خوردگیی که انگار دوست نداره از کنارت بره:( و من امسال تقریباً برای اولین باری هست که درست و حسابی خونه تکانی کردم .که خوب تا حدودی امیدوارم آخرین بار هم باشه و از سال بعد به همون رویه ی قبلی بر میگردم به امید خدا. تو هم شیرین تر و هم عزیز تر می شی خیلی شبها که می خوای بخوابی و آروم تو بغلم می مونی خیلی خوشم می آد که با اون آرامش وجودت فقط نگاهت کنم . وقتی برات شعر می خونم آخر شون و می گی وقتی می گم اسمت چیه؟ می گی :آمی اسم بابات چیه؟آدش مامان و چقدر دوست داری؟ دستت و بالا می بری و می گی: انقدر و گاهی که من سرگرم کارام هستم می گی: مامان اینقدر( در حالیکه...
نویسنده :
مسی
1:28