آمیتریسآمیتریس، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

ثبت لحظاتی سخت شیرین

یه سری عکس جدید

این کاریه که جدیداً یاد گرفتی . لباسات و می آری و میکنی سرت و می گی :"ماما خوگل" شما و دایی جون عباس که واست به قول خودت تاب تاب درست کرد.روز عمل چشم حسین آقا دیروز مدل خوابیدنت شما و پرستو و پرنیان -پارک چیتگر الاان من با این بچه ی شیطون بلا چی کار کنم!!!( لباسات و انداخته بودی بیرون و مثل اینکه کار خیلی بزرگی کرده باشی ، من و صدا کردی که مامان و...) ...
10 تير 1394

عکسهای پارک پلیس

اینم چند تا عکس از پارک پلیس که چند هفته پیش با عمه رفتیم عمه آمیتریس و شیما من و آمیتریس خانوم شما رو آقا خر شما و شیما خانوم دختر شجاع من سوار بر کروکدیل!!!   ...
17 خرداد 1394

بدون عنوان

یه مدت که خیلی سرم شلوغ هست هر روز تو رو می برم مهد و همونجا می مونم و بعد تو رو می آرم ، که البته دیگه تصمیم گرفتم فعلا تا یه مدت نبرمت . چون نمی دونم به چه علت اما تو هنور جذب مهد نشدی و همش گریه می کنی. داری کم کم یاد می گیری که جیش و بگی و هفته ی پیش سه شنبه که 13 خرداد بود برای اولین بار پیف رو هم گفتی که البته تا به امروز دیگه نگفتی و دوست داشتی تو پوشک کارت رو انجام بدی. راستی هفته ی پیش همون سه شنبه اولین عکس پرسنلیت رو هم گرفتم!!! تنها عکسی که می شه بدون حجاب ازش اینجا به طور رسمی استفاده کرد!!!! خیلی دارم سعی میکنم شب ها که تو و بابا می خوابید خودم هم یکم واسه خودم وقت بزارم . یکم یه اون خواسته هایی که همیشه دنبالشون...
17 خرداد 1394

عکس های خرم دره

عکس سه نفریمون تو باغ دایی امین تو جاده کتله خور من و شما داخل غار برگشتنی  از خرم دره به سمت تهران تو ماشین ...
27 ارديبهشت 1394

بدون عنوان

دختر گلم این هفته با عمو امین رفتیم خرم دره . خوش گذشت . غار کتله خور هم رفتیم. که البته شما نزاشتی بفهمیم چی به چیه و همش بغل بودی و من بعدش کمر درد گرفتم. وقتی داشتیم می رفتیم از پل فردیس که رد شدیم خیلی دلم گرفت!! روزهای سخت و تلخی رو می گذرونم. گاهی با خودم میگم کاش می رفتم یه جای دور خیلی دور اما می دونم فرار چاره ی راه نیست. شاید اینکه تو تنها هستی و خواهر و برادری نداری آنقدرها هم بد نباشه. کمتر حرص می خوری و یا غصه!! دوستت دارم عزیزم
27 ارديبهشت 1394

رفتن به دستشویی

عزیز دلم تقریباً ذیگه روزها یاد گرفتی که بری دستشویی. اما گاهی هم از دستت در می ره. آمیتریس جانم، میدونم که گاهی مامان خیلی مامان بدی میشه . یه مامان عصبانی و سخت گیر اما به خدا خیلی دوست داره، خیلی داره با خودش کار می کنه ، و مطمدن باش بیشتر از اینکه تو خدا نکرده نتونی اون و ببخشی ، این منم که به خاطر اشتباهاتم در قبال تو نمی تونم خودم و ببخشم. امیدوارم همه چیز بهتر از قبل بشه. هر چند ایمان دارم که خواهر شد چون این خواسته ی همیشگی من از زندگیم بوده. دوستت دارم. قربئن اون چشای شیطونت بشه نننتتتتتتتتتتت!! ...
23 ارديبهشت 1394

باز هم سردرگمی

عزیز مامان امروز از اون روزای بد بود از اون روزا که نمی دونم چرا ... دخترکم تو تمام کارهات واسم شیرین همه ی همش اما وقتی بی دریغ بهانه میگیری نمی دونم باید چه کارکنم. خیلی تنهام دخترم. و این تنهایی گاهی من و به شک می اندازه که آیا حداقل در قبال تو درست برخورد میکنم. نکنه فردا تو با من خوب نباشی. نکنه من و دوست نداشته باشی و یا واست ارزشمند نباشم. دختر شیرینم، اما اگه یه روز اونطور هم شد و من دلم مثل خیلی اوقات که بی وقفه و بی دریغ محبت کردم ،شکست ،  هرگز تردید نکن که مامان بی نهایت دوستت داره. تو بهترین دلیل زنده بودن منی قربونت بشم کاش انقدر زنده باشم که بتونم کاری کنم و طوری پرورشت بدم که هرگز نیازمند ...
19 ارديبهشت 1394