حرفهای خودمانی
عزیز دلم هفته ی پیش رفتیم نهاوند عروسی فرید پسر دایی بابا جون. البته دوشنبه ما رو به صورت تلفنی دعوت کردند و عروسی چهار شنبه بود! بهانه هم این بود که چرا برای عقد نرفته بودیم و این در حالی بود که هم بابا پارسال تازه کارش رو عوض کرده بود و هم شما خیلی نی نی بودید و زمستون مراسمشون بود. خلاصه من به احترام بابا جونی موفقت کردم که بریم و این در حالی بود که اگر هر کدوم از اعضای فامیل خودم اینطور دعوتم می کردم شاید هرگز نمی رفتم . اما خوب رفتیم و خیلی هم بد نبود. ولی جداً مسافرت دست تنها با شما خیلی سخت! اونجا خیلی یاد حرف عمه افتادم که اولین روز آشنایی تو جمع گفته بود:" ماچون خودمون از خانواده ی اصیل و ... هستیم خیلی دوست دا...
نویسنده :
مسی
23:28