آمیتریسآمیتریس، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

ثبت لحظاتی سخت شیرین

1400/3/2

1400/3/2 17:01
نویسنده : مسی
188 بازدید
اشتراک گذاری
دختر شیرینم دارم به چهل سالگی نزدیک میشم... این روزها خیلی غمگینم... جز تو و مامانم... چقدر به خودم بدهکارم..

یه عااالمه زندگی نکرده...!

قبلاً فکر میکردم آدمهایی که درگیر روابط سطحی میشن... کسایی نیستن که بخوام به روزی الگوی من باشن. اما راستش الان فکر میکنم کار درست رو اونها میکنن.. میدونی چرا؟ چون کمتر دل می بندن و کمتر توقع دارن و کمتر هم دلگیر میشن... اما من واسه خیلی خودم بودن همیشه قصاص میشم..

دخترم اینها رو برای این می‌نویسم که شاید ژن لعنتی من در تو هم باشه و باعث بشه یه روزی این دردها رو تجربه کنی.

همه سعی من اینه که غم های من و تو نداشته باشی.. به زبان بهتر بگم دوست دارم تجربه های من بشه تجربه برای تو.

از وقتی تو وارد زندگی من شدی... میدونم درست نیست.. اما همه من شده ..تو!

می‌خوام سالم و قوی باشم که تو مثل من درد تنهایی رو‌ نکشی.

می‌خوام تو شغل و حرفه ام موفق باشم تا هم الگوی خوبی برات باشم هم در کنار بابا زندگی قشنگ تری برات بسازم.

از وقتی اومدی کمتر سعی میکنم تسلیم بشم..

هر روزم شده تلاش برای بهتر شدن..

گرچه شاید بهتر نبودم... اما سعی میکنم باشم.

واقعا دوست دارم مادر بشی... گر چه این انتخاب تو خواهد بود.. اما من برات این آرزو رو دارم... برای من شاید یکی از قشنگ نرین تجربه های زندگیم بود و قطعا سخت ترینش.






















پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)