برای مادر
سلام مادر
آشپزخانه همسایه روبرو را همیشه را میبینم ، عجیب بوی مادر میدهد و آشپزخانه من بوی ناپختی های همیشه ام!
دخترکت با تو حرف میزند ، میشنوی مادر. همان دخترکی که خیلی چیزها را به آینده وعده داده بود به خودش ، اما نشد .
خودم را نمی بخشم به خاطر همه ی نافرمانی ها و بدی هایم به تو . نمی توانم فراموش کنم اشکهایی که برایم ریختی ، من دوستت داشتم ...بسیار... اما هرگز دختر خوبی برایت نبودم مادر؟ نه؟
مرا ببخش ، ببخش ، ببخش.
مامان آنجا که هستی باز سراغ دل مرا میگیری؟ یادت هست که دخترکت دلش لک میزند برای لوس شدن، نوازش های مهربان تو و بوی پیراهنت!!
هنوز هم از ندیدن من بیتابی میکنی و از بیرحمی هایم دلت به تنگ میآید؟
مادر آنجا که هستی غصه ی نخوردن های مرا نمی خوری و هرس نباید های مرا؟
مادر عجیب دلم برایت تنگ میشود.
من که حسود نبودم اما، به مادر و دختران زیادی حسادت میکنم.
هر مادر تپل و ساده ای را که میبینم ، دلم میگیرد.
خیلی حیف شد مامان
اگر بودی شاید حالا چیزهایی داشتی برای خوشحال بودن ، شاید روزگار بچه هایت را که میدی کمی آسوده تر میشدی.
وقتی با دخترکم حرف میزنم ، صدای تو را در گوشم میشنوم مادر، و این آیا یعنی تو در کنارم هستی؟؟؟
همیشه دوستت داشتم مادر ، هر چند که روزگار مجالی به من نداد!!
اما شاید آنجا این برایت بی تردید شده باشد، که دوستت داشتم مادر و بسیار...