آمیتریسآمیتریس، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

ثبت لحظاتی سخت شیرین

برای مادر

1394/7/2 0:38
نویسنده : مسی
267 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مادر

آشپزخانه همسایه روبرو  را همیشه  را میبینم ، عجیب بوی مادر میدهد و آشپزخانه من بوی ناپختی های همیشه ام!

دخترکت با تو حرف میزند ، میشنوی مادر. همان دخترکی که خیلی چیزها را به آینده وعده داده بود به خودش ، اما نشد .

خودم را نمی بخشم به خاطر همه ی نافرمانی ها و بدی هایم به تو . نمی توانم فراموش کنم اشکهایی که برایم ریختی ، من دوستت داشتم ...بسیار... اما هرگز دختر خوبی برایت نبودم مادر؟ نه؟

مرا ببخش ، ببخش ، ببخش.

مامان آنجا که هستی باز سراغ دل مرا میگیری؟ یادت هست که دخترکت دلش لک میزند برای لوس شدن، نوازش های مهربان تو و بوی پیراهنت!!

هنوز هم از ندیدن من بیتابی میکنی و از بیرحمی هایم دلت به تنگ میآید؟

مادر آنجا که هستی غصه ی نخوردن های مرا نمی خوری و هرس نباید های مرا؟

مادر عجیب دلم برایت تنگ میشود.

من که حسود نبودم اما، به مادر و دختران زیادی حسادت میکنم.

هر  مادر تپل و ساده ای را که میبینم ، دلم میگیرد.

خیلی حیف شد مامان

اگر بودی شاید حالا چیزهایی داشتی برای خوشحال بودن ، شاید روزگار بچه هایت را که میدی کمی آسوده تر میشدی.

وقتی با دخترکم حرف میزنم ، صدای تو را در گوشم میشنوم مادر، و این آیا یعنی تو در کنارم هستی؟؟؟

همیشه دوستت داشتم مادر ، هر چند که روزگار مجالی به من نداد!!

اما شاید آنجا این برایت بی تردید شده باشد، که دوستت داشتم مادر و بسیار...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

بابای ملیسا
3 مهر 94 1:14
با سلام . وقت بخیر. از شما دعوت میشه تا دلنوشته های یک پدر برای دخترش رو ملاحظه بفرمائید . کلی عکس ملیسا خانم تو این پست گذاشته شده . ممنون میشم اگر با تشریف فرمائیتون کلبه کوچیک و مجازی ملیسا جان رو منور و با گذاشتن یک خط خاطره ، روزهای قشنگ آینده رو با رنگهای شاد و خوشرنگ مزین بفرمائید . منتظر حضور شما هستیم. با تشکر بابای ملیسا.
mahtala
12 آذر 94 18:13