آمیتریسآمیتریس، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

ثبت لحظاتی سخت شیرین

[center][img:photos/file_58523.jpg][/center]

هفته پیش مادر بزرگم .. که مثل هر مادر بزرگ واقعی مهربون و دوست داشتنی بود و من همیشه ازش خاطرات خوب داشتم فوت شد و ما رفتیم شمال برای مراسن برای شب رفتیم خونه عمو رصا و اونجا کلی با انیسا و عموها بازی کردی اینجا تخم مرغ شانسی شده بودید ...
8 بهمن 1396

عاشقانه های من

امروز تو با بابایی رفتی دوش گرفتی و من جدا... خیلی حس خوبی بود بعد مدتها... اما یهو بعد دلم گرفت... یه روزی میاد که من دلم برای با تو بودن تنگ میشه ..روزیکه تو انقدر بزرگ میشی که جتی فرصت زنگ زدن به من من نداری همیشه دوست دارم ... یادت نره... یهو خیلی دلم گرفت...
1 بهمن 1396

روزمرگی

از صبح امروز در حال تمیز کردن خونه بودم. تا وقتیکه دختر خاله وجی زنگ زد... فک‌کنم ۲۰ دقیق طول کشید تا خونم اینطوری شه! ✍️ ارسال مطلب و عکس در وبلاگ اینم دیروز تو وقتی داشتی با فراز که برای تسویه حساب اومده بود کارخونه عکس شکلک میگرفتی! ...
28 دی 1396

اولین مدرک تحصیلی شما

New Doc 2018-01-16 دختر شیرینم..این اولین مدرک تحصیلی توست... و خدا میدونه هرچند برام همیشه میگفتم اهمیتی نداره چه مدرکی داشته باشی.. ولی دیروز اشک تو چشمام از ذوق جمع شد... دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم. دختر بینظیر منی ...
26 دی 1396

من و تو در یک قاب

یه چند مدت تلگرام قطع بود... این عکس بچگیهای من و تو کنار همه.. کلی ذوق کردم شبیهمی اینجا! جون منی جووون من!! ...
24 دی 1396

یه شب دیگه

اینم اوردیم خونه و من باهاش برات جعبه اسباب بازی درست کردم پنج شنبه شب هم رفتیم رستوران خاله مریم..‌ اینم عکسای پنج شنبه شب.. انروز هم که کلا خونه بودیم و تو یه بند میکی بازی بازی بازی! بماند که منم خیلی به حرفات گوش ندادم چون واقعا کار داشتم . کار کار کار!...
8 دی 1396

مریضی تو و کار من

الان دوسه روزی هست که مریض شدی بد اخلاقی ها و نخوردن ها و‌...‌ شروع شده... هر روز صبح که بیدارت میکنم عذاب وجدان پیدا میکنم و هر شب که گریه میکنی بیشتر. زن عمو یهه چند روزی هست که پیش ماست و محمد و مونا هم بودن..‌ دیشب باهات بازی کردن و یکم از خوشحالیت خوشحال شدم. اما امروز گریه کردی که مهد نمیرم... دلم برات سوخت.. نبردمت.. با هم رفتیم کارخونه و اقای یارمحمدی هم اومد... خلاصه بعد نهار اومدیم خونه چون بابا هم خیلی حالش بد شده ..‌ و تو خوابیدی تا حدود ۷ شب ! الانم که خدا رو شکر سرحالی و هی میگی این بازی و کنیم و اون بازی قربونت بشم مننن ...
3 دی 1396