مریضی تو و کار من
الان دوسه روزی هست که مریض شدی
بد اخلاقی ها و نخوردن ها و... شروع شده... هر روز صبح که بیدارت میکنم عذاب وجدان پیدا میکنم و هر شب که گریه میکنی بیشتر.
زن عمو یهه چند روزی هست که پیش ماست و محمد و مونا هم بودن.. دیشب باهات بازی کردن و یکم از خوشحالیت خوشحال شدم. اما امروز گریه کردی که مهد نمیرم... دلم برات سوخت.. نبردمت.. با هم رفتیم کارخونه و اقای یارمحمدی هم اومد... خلاصه بعد نهار اومدیم خونه چون بابا هم خیلی حالش بد شده .. و تو خوابیدی تا حدود ۷ شب ! الانم که خدا رو شکر سرحالی و هی میگی این بازی و کنیم و اون بازی
قربونت بشم مننن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی