آمیتریسآمیتریس، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

ثبت لحظاتی سخت شیرین

تصور مرگ

1400/6/16 22:58
نویسنده : مسی
423 بازدید
اشتراک گذاری
عزیز مامان این روزها عجیب همه چیز بوی مرگ میده...

اخبار... اینستا... حتی تو زنگ ها و تماسای روزانه هم، خبر مرگ ادمها رو میشنوم...

اما من،من همه تلاشم زندگی...

به شیوه ای که فکر میکنم باید و درسته ،که قطعا مملو از اشتباه.

الان داشتم فکر میکردم اگر به هر علتی مرگ به سراغم بیاد ،بزرگ ترین حسی که دارم چیه؟

اضطراب

ترس

تأسف

حسرت...

چی؟

راستش فکر کنم شاید ترکیبی از همه باشه ... اما به شدت فکر می کنم... به نظر خدا بس بوده... کار دیگه ای نداشتم و بقیه اش دور باطل می‌شده... این حس یه جورایی عجیب پر از نارضایتی و رضایت...

چون همه فکر و قلبم می‌دونه من همیشه همه تلاشم و کردم... گرچه ناکافی..اما این من بودم... منی که اینقدر میتونست.. خواست بهتر باشه... اما نتونست.

از خدا می‌خوام انقدر شاد باشی و راضی تو لحظه لحظه هات که هرگز بی من یا با من حسرت نداشته هات و نداشته باشی.

به شدت اعتقاد دارم هرگز ازت نمیتونم جدا بشم... حتی بعد رفتنم از اینجا.

عاشقتم....درد و بلات به جونم



غذا برام پختی زیبای من ..قلب منی ممنونم فرشته زیبای من



روز جمعه خاله مریم با کیک تولد اوماومد خونمون ... بعد حدود 6ماه!

با خاله مهرنوش پنجشنبه شعله زرد پختیم ببین چقدر باسلیقه تزیین کردی اخه!





میتونم بمیرم برات باجوون و دل.. ببخش به قدر لیاقتت خوب نبودم فرشته من















































پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)