شیرین ربونی های جدید دخترم
1-عزیز دلم چند روز پیش داشتم با عجله کار می کردم که شما هی می آمدی میگفتی ، مامان بازی، مامان آب، مامان و.... و همش باهام صحبت میکردی و وقتی من بی اعتنا میگفتم "آها خوووب" می گفتی " مامان با من حرف بزن!!" منم یهو دیگه خسته شدم و گفتم خدایا و الکی گریه کردم . بعد شما اومدی و با اون زبون شیرینت گفتی:
مامان چی شد؟ ها؟ بادبادکت تیکیده( ترکیده) !!
واقعا دلم میخواست بخورمت!!
2-دیروز داشتم کار میکردم که بیسکویت خواستی و وقتی بهت دادم گفتی:
مامان ببما( بفرما)
گفتم : مرسی عزیزم میل ندارم
گفتی :مامان ببما، خومزستا!!_ خوشمزه است ها) ، بببما تارف نکن!!
چی کار می تونم بکنم با تو منننننننننننننننننن
اما کارهای جدیدت :
تقریبا خیلی اوقات که جیش داری میری دم در دستشویی و خودت لباست رو در میاری و جیش میکنی
خیلی مجدد علاقه مند به بهم زدن کمد هات پیدا کردی
تازگی ها فهمیدم خیلی از شعرها و داستانهایی رو که برات میخونم رو حفظ هستی اما نمی خونی
صحبت کردنت خیلی شیرین تر و روون تر شده
اگه کسی به تلفن خونه زنگ بزنه شما جواب میدی
....
و از همه مهمتر شیرین ترین دختر روی زمین مامان شدی!!