مریضی خاله وجیه
چند وقت بود که می دونستیم خاله وجی مریض. اما هی پشت گوش می انداخت . تا اینکه بالاخره رفت دکتر و جواب یه سری از آزمایشها خوب در نیومد.
تا اینکه دوباره یه آزمایش دیگه داد.
روز 2 شنبه بهم از بیمارستان که جواب آزمایشش رو گرفت زنگ زد و گفت که متاسفانه جواب آزمایش خوب نیست و دوباره باید تکرار بشه.
خیلی عصبی شدم و خیلی پر استرس . سریع وسایل رو جمع کردم و رفتم پیشش تا هم شاید بتونم روحیه اش رو خوب کنم و هم اینکه تو اینترنت سرچ کنم و یکم بفهمم دقیقا اوضاع چه جور.
خدا رو شکر که رفتیم.
چون جدا فکر میکنم خوشحال شد و همینطور بقیه . انقدر که غزل وقتی ما رو دید از شادی گریه کرد!!!
اما جواب آزمایش امیدوارم همونطور که من فهمیدم خیلی هم بد نباشه و خدا جدا رحم کنه!!
و اما تو !!
خدا رو شکر می کنم دخترم جداً شکر که تو دختر به این شیرینی رو به من عطا کرد .
دختری که بارها تو جمع های مختلف از زکاوت و مهربونیت تعریف می کنن.که امیدوارم همینطور باشه و نه تعریف الکی.
کلمه ها رو داری خوب یاد می گیری تکرار کنی.
ابا:بابا
امی:مامی
آجی:وجی ....
دوست دارم شیرین مامان