بانک
هفته ی پیش رفته بودم بانک واسه وام مسکن.
یه اتفاق جالب افتاد که کلی ذوق کردم.
شما رو صندلی بانک نشسته بودی و یه خانم هم کنارت بود و یه دو تا از فیش های بانک رو مچاله کرده بود و گذاشته بود کنارش.
شما اونها رو دیدی و میخواستی بدی به اون خانم که من گفتم:مامانی خاله اونها رو نمی خواد باید بندازیمشون تو سطل آشغال.
یهو تو از صندلی اومدی پایین و شروع کردی به راه رفتن!!
تعجب کرده بودم آخه یادم نبود که سطل آشغال رو تو بانک دیده باشم یه بهت نشون داده باشم.
دنبالت که راه افتادم دیدم اونها رو انداختی تو سطل آشغال مخصوص لیوان یک بار مصرف!!
هم من هم یه چند نفری که اونجا بودن تعجب کردن و یه نفر گفت جند سالش؟ و یکی دیگه گفت ماشاللا بجه ی تیزیه!!
یادم اومد من آب که خورده بودم لیوانش و تو اون سطل انداخته بودم و شما یادت بوده!!!
امیدوارم وقعاً باهوش باشی و بیشتر از اون امیدوارم از هوشی که داری بتونی درست استفاده کنی عزیزم.