وام
دختر گلم این چند مدت هم سرمای بدی خوردم طوری که صدام در نمی آد و هم واسه وام مسکن خونه داریم میدویم و هی به مشکل بر میخوریم با این فروشنده ی گیج!!
2 روز که بابا مرخصی گرفته بود و هی میرفیم بانک. بالاخره دیروز تا یه جاهای پیش رفتیم . تاببینیم چی می شه.
2 شنبه رفتیم خونه دایی مهدی و صبح شما رو گذاشتیم پیش خاله نازی تا بتونیم بریم سراغ کارای بانک.
ما ساعت 6.15 رفتیم و گویا شما ساعت 7.15!!
خلاصه کلی رو درگیر کردی با شیطنتات.
داداش مهدی می گه خیلی شیطون و بامزه هستی . البته اینبار به شوخی بهت گفت "سونامی" :) آخه وارد هر جا که می شی اونجا رو ویرون می کنی!!!!
نکته جالب تر اینکه دیروز خیلی من و می بوسیدی. انگار واقعاً دلت واسم تنگ شده بود.
و اما یه کار جدید که خیلی قشنگ واسم.
وقتی کاری و انجام می دی که نباید و من باهات محکم برخورد می کنم اول گریه می کنی و بعد من و می بوسی که یعنی ببخشید . و چون معمولا اگه من دعوات کنم بغلت نمی کنم تا یه مدت که متوجه اشتباهت بشی بغل هیچ کس نمیری و پیش خودم میمونی.
فدات بشم الهی من عسل!