آمیتریسآمیتریس، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

ثبت لحظاتی سخت شیرین

قهر

1398/10/23 23:05
نویسنده : مسی
340 بازدید
اشتراک گذاری
دیروز با هم حرفمون شد.

دانیال صبح امده بود و تو نبودی . رفت اتاقت و یکی از برچسب هات و پاره کرد. اومدی دیدی گفتی مامان برچسبم چی شده؟

فکر نمیکردم اصلا بفهمی، نمیخواستم با دانیال لج کنی،گفتم مامان انداختم دور.

گفتی چرا؟

گفتم بهت گفته بودم برچسب و رو در و دیوار نزنی، فک کردم نمیخوای انداختمش دور.

گریه کردی

گریه کردی

گریه کردی

بعلت کردم. بوست کردم..

گریه کردی

گریه کردی

منم از کوره در رفتم و گفتم مامان جان تقصیر من چیه .. تمومش کن..



بعد رفتی و این و برام نوشتی...

وقتی با هم اشتی کردیم... گفتی مامان یه چیزی میگم دلت نشکنه ها...

من این و نوشتم.. اما دوست دارم..

بعلت کردم و تو باز گریه کردی...

عاشقتم..

ببهشید که انقدر که باید خوب نیستم.. اما دوستت دارم بی اندازه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان سیده نیایش و سید شهریار هستم.مامان سیده نیایش و سید شهریار هستم.
24 دی 98 1:00
عاشق این دست نوشته های فسقلی ها هستم😉