آمیتریسآمیتریس، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

ثبت لحظاتی سخت شیرین

یلدای مهد

1398/9/27 18:20
نویسنده : مسی
275 بازدید
اشتراک گذاری
دخترم امروز تولد دانیال بود. من با خاله مهرنوش رفتم که بهش کمک کنم و تو مدرسه بودی..

خدا میدونه چقدررر سخت بود که تو نبودی.

چقدر دلم میخواست تو هم کنار همه اون بچه ها بودی و شادی میکردی. چقدر دلم گرفت که مدرسه کلا جای شادی برای بچه ها نیست...

نمیخواستم امسال سفره یلدا بزارم. اما تا اونجا رو دیدم.. دلم گرفت... خواستم تو هم عکس قشنگ یلدایی داشته باشی... ببینم خدا جی میخواد.

عزیز دلم... وقتی دلم خیلی میگیره، تو رو که نگاه میکنم با خودم میگم... خوشبختی دیگه یعنی چی‌.... همینکه تو رو دارم و پدرت رو... خوشبختم..

دوستت دارم.. زیاد..

راستی چندین پستم و نینی وبلاگ خطا داد و پست نشد و چون دیگه اون حس و نداشتم ننوشتم.

دوست دارم.. زیااد





این عکس و تو تعمیرات خونه ازت گرفتم..



اینم عکس اولین برف زمستونی شما بود.
پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)