۱۶ مهر ۹۸
حدود دو هفته است که به مدرسه میری.
وقتی ازم جدا میشی... اروم و سبک قدم برمیداری... هرگز پشت سرت و نگاه نمیکنی .. نمی دوی(هرچند گاهی کمی تند تر از معمول میری) یه آرامش و خودداری خاصی در وجودت هست که قزعا خدا رو شکر از پدرت به ارث بردی...
اما من هنوز و هر روز بعد از رفتنت...بغض میکنم!
دوستت دارم ..
جشن شکوفه ها ... و من منتظر تا صدایت کنند.
در سرم پر از هیاهو ، در چشمانم اشک .. و قلبم مملو از غم، درد، حسرت و اضطراب.
.داشتم فکر میکردم چند نفر دیگر تا تو مانده؟
صدا زدند :
نفس... !
....
چقدر برای من این نام برازنده توست..
......
. نفس من لحظه لحظه علم آموزیت را پر شادی و شور زندگی برایت از خدا تمنا کردم..
آمین
وقتی ازم جدا میشی... اروم و سبک قدم برمیداری... هرگز پشت سرت و نگاه نمیکنی .. نمی دوی(هرچند گاهی کمی تند تر از معمول میری) یه آرامش و خودداری خاصی در وجودت هست که قزعا خدا رو شکر از پدرت به ارث بردی...
اما من هنوز و هر روز بعد از رفتنت...بغض میکنم!
دوستت دارم ..
جشن شکوفه ها ... و من منتظر تا صدایت کنند.
در سرم پر از هیاهو ، در چشمانم اشک .. و قلبم مملو از غم، درد، حسرت و اضطراب.
.داشتم فکر میکردم چند نفر دیگر تا تو مانده؟
صدا زدند :
نفس... !
....
چقدر برای من این نام برازنده توست..
......
. نفس من لحظه لحظه علم آموزیت را پر شادی و شور زندگی برایت از خدا تمنا کردم..
آمین
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی