آمیتریسآمیتریس، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

ثبت لحظاتی سخت شیرین

مامان چرا گریه کردی؟

1395/2/25 15:22
نویسنده : مسی
284 بازدید
اشتراک گذاری

امسال برای سالگرد مامان تصمیم گرفتیم غذا درست کنیم و بدیم بیرون، وقتی رفتیم سرخاک من طبق عادت همیشه سرم و گذاشتم رو زانوهام و آروم داشتم گریه میکردم و خیالم راحت بود که تو با بچه ها سرگرمی...

یهو من و دیدی و گفتی ، مامان چرا اینجوری کرده؟

بابات که تو رو میشناخت گفت ، چیزی نیست بابا ، مامانی سرش و گذاشته میخواد استراحت کنه .

دایی مهدی که میخواست یکم از جو سنگین اونجا دور شه ، یهو اومد سر به سرت بزاره گفت: دروغ میگه داعی جون مامانت داره گریه میکنه .

یهو تو هم شروع کردی به گریه .... من اومدم و بغلت کردم و بعدم دایی مهدی اومد و بردت و چرخوندت کلی تا آروم شی.

بعد  که دیگه اومدیم بریم اومدی پیشم و صورتم و ناز کردی و گفتی :" مامان چرا گریه میکردی آخه"!!

داداش مهدی میگفت : حالا آرومم نمیشد ...

و من همش به این فکر میکردم آیا من انقدر دختر خوبی برای مادرم بودیم که شایسته چنین فرشته ای باشم!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)