آمیتریسآمیتریس، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

ثبت لحظاتی سخت شیرین

مهد کودک

1394/11/17 23:47
نویسنده : مسی
913 بازدید
اشتراک گذاری

دیگه تقریبا 3-4 ساعت و راحت مهد می مونی و من میرسم که به کارهای خودم برسم و کاری رو که شروع کردم به یه جاهایی برسونم .

راستش گاهی فکر میکنم آیا کارم درست؟

نمی دونم دخترم.

اویل خیلی گریه میکردی. اما الان به راحتی از من خداحافظی میکنی و میری ، تو مهد خیلی میگن که بچه ی آرومی هستی و ..

انقدر که بهت گفتم مامان صحبت کن ، با گریه مشکلاتت حل نمیشه و کسی به حرفت گوش نمی ده، یاد

گرفتی میگی " مامان تومهدگریه نکردم ،حرف زدم"!!

اما خوب یه چیزایی هم یاد گرفتی که واسه من خیلی خوشاسند نیست .

مثلاً اینکه شبا میگی "مامان هاپو میآد مارو میخوره؟"و من که همیشه سعی کردم بهت ترس بیخود ندم اولین بار که این و شنیدم نمی دونستم باید چی کارکنم!!

-"مامان من زبون ندارم، نمی تونم حرف بزنم"

-"سلامت کو،سلامت و خوردی"

...

گاهی اوقات واقعا نمی دونم باید چه جوری برخورد کنم ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)