هیچکی من و دوست نداره!!
عزیزدل مامان
امروز داشتم کارهای خونه رو با عجله انجام می دادم که با هم بریم بیرون و یه سری کار عقب افتاده ام رو انجام بدم که تو هی میگفتی بیام و باهات بازی کنم ...
بعد از چند مدت اومدی تو آشپزخونه و دستت و گذاشتی رو میز وسط و سرت انداختی پایین وگفتی:" هیچکی من و دوست نداره"!!!( این و من تو بازی ها خیلی میگفتم)
...
خلاصه اینکه کلی بغلت کردم و گفتم من دوست ندارم که عاشقتم به خدا!!!
عزیزترین عزیزمی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی