روزهای مریضی تو
تقریبا یک هفته مریض بودی خیلی بود . من تقریبا به کارام هیچ نرسیدم .. به زور بهت غدا میدادم. از تب خوابت میبرد ... بعد تو هزیون میگفتی مامان من نمیخورم.. نمیخورم😥😥😥چکار کنم خوب! رفتیم یکم بیرون بهت گفتم مامان ببین چقدر بده مریضی.. گفتی عاره مامان میدونم اما خیلی تازم و میکشی من دوست دارم!😥😥 و باز گیر میدی به من که کارام و نکنم و فقط کارای آشپزخونه کنم! چکار کنم با تو! اینم چند تا از کار دستیهایی که با هم درست کردیم... لباس عروسک اینم نقاشی شما که من واسه میزت با برگه های مجله یه حالت تابلویی درست کردم اینم لباست با شلوار من😆😆😆 میمیرم برات خلاصه...
نویسنده :
مسی
18:21