آمیتریسآمیتریس، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

ثبت لحظاتی سخت شیرین

کارهای جدید شما

دخترم سلام اینم چند تا کار جدید شما جدیداً خودت میری تو تختت می خوابی. نمیدونم از کجا یاد گرفتی میگی "مامان من لاغر شدم". یه مدتیه که تو مهد میمونی .        
20 دی 1394

عکس

یه روز پاییزی که دختر نازم لباسهاش و خودش پوشید ... گیلان - پاییز 94 اولین باری که تصویر چهره رو کشیدی به صورت خودجوش اینم دنباله ی عکس های بالا، جالب اینه که تصویر شاد و غمگین و هر دو رو کشیدی.راستی تصویرحورشید و ماهی رو هم میتونی بکشی اما عکسش رو نگرفتم هنوز:( واقعاً شیطنت از چشم سیات میریزه ناز بانو... اینم تصویر دختر گلم ،آقا سپهر و دایی امین تو فرودگاه ، وقتی دایی امین داشت میرفت     ...
6 دی 1394

مشکل من

دختر نازم دیروز داشتم به این فکر میکردم که چرا من تو زندگیم انقدر بد برخورد میکنم و اینکه نمیتونم اونطور که باید باشم. و راستش تنها دلیلی که به ذهنم میرسه اینه که: من همیشه فکر میکنم باید بهترین باشم تا لذت ببرم، دوست داشته بشم ، و خوب باشم بهترین مادر، بهترین همسر، بهترین خواهر، بهترین فرزند... و شاید به خاطر همینه که هیچوقت نتونستم خوب باشم ، واسه اینکه همیشه خودم و قبول نداشتم و چون اینطور خودم رو میدیم عذاب میکشیدم و عذاب میدادم. آرزو می کنم تو هرگز مثل من نباشی و قبول کنی با تمام نقایصی که داری دوست داشتنی هستی و همیشه. دوستت دارم نازنین ماه من  
6 دی 1394

زبون بازی های شیرین تو

دختر نازم یه چند مدته که دیگه خیلی خیلی شیرین زبونی داری و  خوردنی تر شدی . مثلاً دیروز تو حموم پاهات و دراز کردی و گفتی " مامان بگشید( ببخشید) من میخوام پاهام و دراز بکنم ، بگشید مامان"!!! یا امروز که داشتم کوفته درست میکردم  با یه قیافه حق به جانب گفتی" مامان با دست؟!!!، با دست نه!" امروز که بابات اومد خونه ، بدو بدو رفتی جلوی در و با نازی واقعاً وصف ناشدنی گفتی "سلام باباییی!!"  راستی یه یک ماهی هست که به مهد کودک می ری و حدود 1.5 تا 2 ساعتی می مونی، خیلی اینطوری واسه خودت و خودم بهتره. امروز که اومدم دنبالت یکم دیر شد، تا من و دیدی گفتی" اومد اومد ، مامانی اومدی ؟" و ب...
6 دی 1394
1