آمیتریسآمیتریس، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

ثبت لحظاتی سخت شیرین

چند تا کار جدید

1- وقتی می گم چیزی داغ: فوت می کنی 2-وقتی می خوای تلفنی صحبت کنی(در حقیقت گوش بدی) با یه دستت موبایل رو میگیری و دست دیگرت رو میزاری زیر آرنجت. خیلی فیگور باحالیه. 3- آب یا دوغ که می خوری خیلی اوقات اول چند لحظه تو دهانت نگه می داری و بعد قورت میدی. 4-گاهی اوقات که اب یا دوغ می خوری لبات و قنچه میکنی و لپات ویه جورایی انگار گاز می گیری. 5- هر روز صبح که بیدار میشی من و می بوسی!!!  
6 آبان 1393

اولین نقاشی دیواری تو

عزیز مامان سلام. پنج شنبه شما کنار بابا بودی و بابا داشت یه سری مدارک رو از تو کمد در می آورد که من اوندم تو اتاق و با بابا داشتم صحبت می کردم که یهو دیدم شما دیوار و نقاشی کردی!!! حالا اینکه مداد از کجا آوردی و چقدر سریع این کار و کردی بماند!! به نظرم که خیلی قشنک و با محتواست. فقط حیف که درک مفهومش واسم خیلی سنگین! ...
4 آبان 1393

حرفهای خودمانی

عزیز دلم هفته ی پیش رفتیم نهاوند عروسی فرید پسر دایی بابا جون. البته دوشنبه ما رو به صورت تلفنی دعوت کردند و عروسی چهار شنبه بود! بهانه هم این بود که چرا برای عقد نرفته بودیم و این در حالی بود که هم بابا پارسال تازه کارش رو عوض کرده بود و هم شما خیلی نی نی بودید و زمستون مراسمشون بود. خلاصه من به احترام بابا جونی موفقت کردم که بریم و این در حالی بود که اگر هر کدوم از اعضای فامیل خودم اینطور دعوتم می کردم شاید هرگز نمی رفتم . اما خوب  رفتیم و خیلی هم بد نبود. ولی جداً مسافرت دست تنها با شما خیلی سخت! اونجا خیلی یاد حرف عمه افتادم که اولین روز آشنایی تو جمع گفته بود:" ماچون خودمون از خانواده ی اصیل و ... هستیم خیلی دوست دا...
2 آبان 1393