تو و خاله مریم
آخر هفته پیش خاله مریم اومده بود پیش ما و تو کلی باهاش بازی کردی و اون هم مثل همیشه با حوصله و عاشقانه به تو توجه می کرد. لاک رو روی کتاب داستانت خالی کردی، کلی یه ذره یه ذره آب آوردی و رو فرش و جاهای دیگه خالی کردی ، چند بار اون و از سر سفرع بلند کردی و بردی تو اتاقت و آخر سر که می خواستیم صحبت کنیم تو و خاله مریم تو اتاق بودین و خلاصه 100%خاله مریم در اختیار تو بود. می دونی آمیتریس یادم خیلی وقت پیش وقتی خاله مریم خونه ما بود و با ما زندگی می کرد به این نتیجه رسیده بودم که هیچکس من و دوست نداره ، حتی مادرم. و این خیلی حس بدی بود. در کنار مریم من هیچوقت خوب نبودم!! و بعد به این فکر کردم که تو بزرگ می شی و همیشه&n...
نویسنده :
مسی
15:36