آمیتریسآمیتریس، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

ثبت لحظاتی سخت شیرین

فرمول جادویی

شیرین زبون مهربونم دوست داشتنی من امشب شام و که خوردم به بابا گفتم من دیگه با اجازت از سر سفره بلند میشم. چون اگر بشینم الکی هی میخورم. پاشدم و رفتم طرفا رو یه سری گذاشتم تو ظرفشویی ... همین حین تو یهو به آرش گفتی... بابا شما هم همینطوری؟ آرش گفت :آره بابا بعد گفتی: پس  بابا شما بشین بخور که خرو پف کنی! بعد هم گفتی من و بابا هی می‌خوایم از هم مامان و بدزدیم! من پلانکتونم.. بابا آقای خرچنگ مامان هم فرمول جادویی! آخه قربون اون ذهن خلاقت بشم من که آنقدر با مزه صحبت میکنی! امروز برات یه کتاب شاهنامه خریدم و تو خیلی دوسش داشتی و چند صفحه ازش رو خوندی... عاشقتم بی نظیر دوست داشتنی من ...
16 آذر 1399

9.9.99

وقتی تو هستی و پدر و سلامتی خوشبختی دیگری هم مگر باید باشد برای جشن گرفتن و شاد بودن.. چه فرقی میکند زمان رند باشد یا غیر... همینکه شما را دارم رند ترین خوشبختی جهان برای من است.. امروز برای اولین بار دفترت رو برداشتی و رفتی تو اتاق و آنلاین دیکته معلمت رو نوشتی ... خدا همیشه برای من نکهت داره... و نبینم روزی رو که حرفت رو آنقدر نغهمم که ازم دور شی... عاشقتم تولدی که برای کرونا گرفتی تولد دانیال و تو که لوند ترین جمعی برای من احساست در کردن دانیال پرنسس مادر همیشه دلخوش باشی قلب مادر ...
9 آذر 1399

22شهریور 99

خرم دره رفتیم.... تو حالا  سفرها تنها هستی... پرنیان و پرهام همبازی تو نیستند و من از این موضوع غمگین میشم. خدا رو شکر دانیال تنهایی رو برات پر می‌کنه و در کل باهم خوشحالی وقتی خونه هستیم... اینده تو و فکر فردای تو واقعا گاهی ترسناک ترین درد میشه.... روزی که تو مرا ترک می‌کنی  کابوس تلخ من است. به گیسوانت سوگند که تو شیرین ترین اتفاق زندگی منی.... خوشبخت باشی دلبندم نه ...
22 شهريور 1399

تولد هفت سالگی گیسو کمندم

دختر شیرینم.. تولد هفت سالکیت طی شد و من همه تلاشم رو کردم که اینطور که بلدم تولد خوبی باشه برات. اما میدونم قطعا اینطور که شاید تو دوست داشتی پیش نرفت. پس من رو به خاطر کامل نرودنم ببخش و همیشه بدون. که من برای تو همه تلاشم و میکنم که خوشحال و شاد باشی و درست زندگی کنی . دوستت دارم ...
25 مرداد 1399

3/4/99

امروز با دانیال  و خاله مهرنوش صبح رفتیم پارک پلیس... عاشقتم عمر مانان ...
3 تير 1399

هفته اول خرداد ۹۹

دختر شیرینم هفته پیش رفتیم شمال.. دوتا از دندانهای شیریت اونجا افتادن.. فکر میکنم 3و4خرداد بود... تو برعکس همیشه و به عشق فرشته دندون زود خوابیدی.. صبح هم من و بابا در به در دنبال عروسک یا... گشتیم اما اون موقع صبح و اونم روز تعطیل و تو کرونا جایی باز نبود.. رو همین حساب برات لب لب خریدیم. جالب که وقتی بیدار شدی همزمان شد با اومدن ما.. بهت گفتم مامان فرشته دندون به خاطر کرونا سکه نمی‌ده. به ما پول داد برات کادو بخریم.! بعد تو گفتی مامان فرشته دندون چه شکلی بود؟ از روز دوشنبه هم متاسفانه مریض شدی اما در کل حالت خیلی بد نبود شکر خدا... و بعد با امیدم پرستو و رادوین اتفاقی افتاد که بقیه سفر کوفتم شد و امیدوارم درس عبرتی بشه برام که آد...
11 خرداد 1399

اولین دندان آسیاب

دیروز دوباره گفتی مامان فکم درد میکنه... نگاه که کردم دیدم اولین دندان آسیابت داره در میاد‌... مبارکت باشه دردانه من... دیروز با اوینا صحبت کردی و فهمیدی که دندون شیری آوینا هم افتاده... اما برای تو هنوز نه... من از این موضوع واقعا خوشحالم اما خودت همیشه از اینکه دندونت داره دیر می افته ناراحتی! عاشقتم
13 ارديبهشت 1399

دندان شیری

✍️ ارسال مطلب و عکس در وبلاگ دیروز اولین دندان شیری شما شل شد... و تو انقدر خوشحال شدی که گریه میکردی... امروز همش میگفتی خیلی دوست دارم زود تر بیفته که ببینم چه حسی داره.. اخه خیلی کنجکاوم... صبح میگفتی مامان ارزو میکنم بهم هویج بدی که دندونم زودتر بیفته.‌‌.. عاشقتم دندان شیری
1 ارديبهشت 1399

۳۰ اردیبهشت ۹۹

دختر زیبای من امسال سال نو خیلی متفاوت بود... نمیتونم بگم بد، چون به من بد نگدشت و در کنار تو و پدرت خوب هم بود.. اما روزهای خیلی پر هسترسی رو میگدرونیم. تقریبا به دیدن هیچ کس نرفتیم نه داعی و نه پدر جون و نه عمو.. کرونا و در خانه ماندن ما گاهگاهی رفتیم پیش خاله مهرنوش یا خاله مریم اما خیلی کم... و تو خیلی ازیت شدی... و هر روز حتی پنج شنبه و جمعه مدرسه تلویزیونی بود.. و این خیلی بد بود... با هم شیرینی پختیم به پاهای پدرت لاک زدی با هم کاردستی درست کردیم راستی این شمع ها رو خودت بدون کمک من درست کردی تووحمام یهو گفتی مامان رختام و شستم! ریلکس کردی با دانیال هم کلی بازی کردی اینجا هم لباس من و پوشیدی موهات و درست کردم و... الان او...
31 فروردين 1399