آمیتریسآمیتریس، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

ثبت لحظاتی سخت شیرین

بدون عنوان

امروز رفتیم خونه خاله مریم. مادرش هم بود چقدر سخت جای نبود مامانم و وقتی مادر و دختری کنار هم میبینم ... کلا خیلی خوب بود. دیدن خاله و اقای پالیک جدا باعث خوشحالیم و واقعا دوسشون دارم. دخترک قشنگم گاهی طبیعی ترین چیزها باعث اندوه آدم میشه. دوستت دارم بیاندازه تو وا داعی امیر در حالیکه امروز در ناباوری رفتی بغلش و بوسیدیش خونه خاله مریم...
25 فروردين 1397

باغ کتاب

دیروز رفتیم باغ کتاب خیلی خوب بود و خوش گذشت کلی خوشحال شدی و گفتی مامان خیلی شهر کتاب خوش میگذره ها دوستت دارم... با همه بدیهام.. ارزوم بهترین تو باشم ...
25 فروردين 1397

یه روز دیگه سر کار

امروز اومدیم شرکت باهم تو و نقاشی های عوق العاده ات... حداقل از دید من اینم شما و خانم نوارچی عزیزم ...
21 فروردين 1397

حساسیت پوستی!

از پنج شنبه حساسیت پوستی گرفتی... اولش هی میخارید اما الان که دارو بهت میدم گویا خارشش کمتر! خیلی ناراحتم برات! نمیفهمم چرا انقدر مریضی تو حالم و بد میکنه! دوستت دارم دوست دارم دوستت دارم سلامت باشی زندگی من ...
19 فروردين 1397

تعطیلات نوروز

لبخند تو را له دنیا ندهم! امسال هم برای تعطیلات رفتیم قشن تولد غزل جون ... دو روز پیش و شما و بابا ارش و داعی جووون تو فروشگاهmaissonرفتی و با اون فروشنده انقدر حرف زدی و اون اقا در اخر بهت یه بلوز مجانی داد ...
18 فروردين 1397

تحویل سال ۹۷

روز عید و عکس اخر چهار شنبه سوری.... عزیز دلم همیشه سعی میکنم برات لحظه های خوب بسازم! همه تلاشم و میکنم.... ببخشید اگر کمم! دوستت دارم... به اندازه تمامی که میتوانم ...
1 فروردين 1397

هنرمند من

امروز برای اولین بار موهای عروسکت رو خرگوشی به تنهایی بستی.... بینظیری... بی نظیر.. دردانه من ...
25 اسفند 1396

اخرین پنجشنبه ۹۶

امروز پنجشنبه پایانی سال و با هم اومدیم شرکت بغل عمو بهزاد صبحانه خوردی عمو حمید نونهای کوچولو درست میکرد برات و کلی هم کار دستی درست کردی ...
24 اسفند 1396